گفتم که بلبلم گفت بگو قارقار
دلداده ی گلم گفت بگو قارقار
گفتم که چهچه است میراث مادرم
کوبید بر دلم گفت بگو قارقار
نظرات شما عزیزان:
سلام :
امروز، شعر
حربه خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخه ای از جنگل خلقند
بیگانه نیست
شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق
او با لبان مردم
لبخند می زند
درد و امید مردم را
با استخوان خویش
پیوند می زند
او شعر می نویسد
یعنی
او دردهای شهر و دیارش را
فریاد می کند
او با سرود خویش
روانهای خسته را آباد می کند
یعنی
او رو به صبح طالع، چشمان خفته را
بیدار می کند
شاعر دریایی آرام است که در وجودش
فریاد همه توفانهاست.
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه ای بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرف بیهوده نیست
کتاب رسالت ما محبت است و زیبایی است
تا زهدان خاک
از تخم کین
بار بندد.
امروز، شعر
حربه خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخه ای از جنگل خلقند
بیگانه نیست
شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق
او با لبان مردم
لبخند می زند
درد و امید مردم را
با استخوان خویش
پیوند می زند
او شعر می نویسد
یعنی
او دردهای شهر و دیارش را
فریاد می کند
او با سرود خویش
روانهای خسته را آباد می کند
یعنی
او رو به صبح طالع، چشمان خفته را
بیدار می کند
شاعر دریایی آرام است که در وجودش
فریاد همه توفانهاست.
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه ای بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرف بیهوده نیست
کتاب رسالت ما محبت است و زیبایی است
تا زهدان خاک
از تخم کین
بار بندد.
تبادل
لینک هوشمند
خبرنامه وب سایت: